پایگاه شهید ابراهیم هادی

سلام بر ابراهیم

طبقه بندی موضوعی

۱

شهید ابراهیم هادی
هشتمین روز مهر ماه با بچه های معاونت عملیات راهی منطقه شدیم. در راه در مقر سپاه همدان توقف کوتاهی کردیم.

موقع اذان ظهر بود. برادر بروجردی، که همراه نیروهای سپاه راهی منطقه بود در همان مکان ملاقت کردیم.
ابراهیم  مشغول گفتن اذان بود. بچه ها برای نماز آماده می شدند. حالت معنوی عجیبی در بچه ها ایجاد شد. محمد بروجردی گفت: امیر آقا، 
این ابراهیم بچه کجاست؟!
گفتم: بچه محل خودمونه، سمت هفده شهریور و میدان خراسان.
برادر بروجردی ادامه داد: عجب صدایی داره. یکی دوبار تو منطقه دیدمش، جوان پر دل و جرأتیه.
بعد ادامه داد: اگه تونستی بیارش پیش خودمون کرمانشاه.
نماز جماعت برگزار شد و حرکت کردیم. بار دوم بود که به سر پل ذهاب می آمدیم.
اصغر واصالی نیرو ها رو آرایش داده بود. بعد از آن منطقه به یک ثبات و پایداری رسید.
اصغر از فرماندهان بسیار شجاع و دلاور بود. ابراهیم بسیار به او علاقه داشت.
او همیشه می گفت: چریکی به شجاعت و دلاوری و مدیریت اصغر ندیده ام . اصغر حتی همسرش را به جبهه آورده و با اتومبیل پیکان خودش که شبیه انبار مهماته، به همه جبهه ها سر می زنه.
اصغر هم، چنین حالتی نسبت به ابراهیم داشت.
یکبار که قصد شناسایی و انجام عملیات داشت به ابراهیم گفت: آماده باش برو شناسایی.
اصغر وقتی از شناسایی برگشت. گفت: من قبل از انقلاب در لبنان جنگیده ام کل در گیری های سال 58 کردستان را در منطقه بودم، اما این جوان با اینکه هیچکدام از دوره های نظامی رو ندیده، هم بسیار ورزیده است هم مسائل نظامی را خیلی خوب می فهمد.
برای همین در طراحی عملیات ها از ابراهیم کمک می گرفت.
آن ها در یکی از حملات، بدون دادان تلفات هشت دستگاه تانک دشمن را منهدم کردند و تعدادی از نیرو های دشمن را اسیر گرفتند.
اصغر وصالی یکی از ساختمان های پادگان ابوذر را برای نیرو های داوطلب و رزمنده آماده کرد و با ثبت نام و مشخصات افراد و تقسیم آن ها، نظم خاصی در شهر ایجاد کرد.
وقتی شهر کمی آرامش پیدا کرد، ابراهیم به همراه دیگر رزمنده ها ورزش باستانی را برپا کرد.
 هر روز صبح ابراهیم با یک قابلمه ضرب می گرفت و با صدای گرم خودش می خواند.
اصغر هم میاندار ورزش شده بود، اسلحه ژ3 هم شده بود میل! با پوکه توپ و تعدادی دیگر از سلاح ها، وسایل ورزشی را درست کرده بودند.
یکی از فرماندهان می گفت: آن روز ها خیلی از مردم که در شهر مانده بودند و پرستاران بیمارستان و بچه های رزمنده، صبح ها به محل ورزش باستانی می آمدند.
ابراهیم با آن صدای رسا می خواند و اصغر هم میاندار ورزش بود. 
به این ترتیب آن ها روح زندگی و امید را ایجاد می کردند. راستی که ابراهیم انسان عجیبی بود.

***
امام صادق (ع) می فرماید: هر کار نیکی که بنده ای انجام می دهد در قرآن ثوابی برای آن مشخص است؛ مگر نماز شب!
زیرا آنقدر پر اهمیت است که خداوند ثواب آن را معلوم نکرده و فرموده: «پهلویشان از بستر جدا می شود و هیچکس نمی داند به پادش آنچه کرده اند چه چیزی برای آن ها ذخیره کرده ام»
همان دوران کوتاه سر پل ذهاب، ابراهیم معمولا یکی دو ساعت مانده به اذان صبح بیدار می شد و به قصد سر زدن به بچه ها از محل استراحت دور می شد. 
اما من شک نداشتم که از بیداری سحر لذت می برد و مشغول نماز شب می شود.
یکبار ابراهیم را دیدم. یک ساعت مانده به اذان صبح ، به سختی ظرف آب تهیه کرد و برای غسل و نماز شب از آن استفاده نمود.

نظرات  (۱)

سلام علیکم
چند وقته که برای داش ابرام مطلب ننوشتم و دلتنگشم...
عاقبتتون بخیر بحق حضرت ابوتراب

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
تجدید کد امنیتی