از شروع جنگ یک ماه گذشت. ابراهیم به همراه حاج حسین و تعدادی از رفقا به شهرک المهدی در اطراف سر پل ذهاب رفتند.
آنجا سنگرهای پدافندی را در مقابل دشمن راه اندازی کردند.
از شروع جنگ یک ماه گذشت. ابراهیم به همراه حاج حسین و تعدادی از رفقا به شهرک المهدی در اطراف سر پل ذهاب رفتند.
آنجا سنگرهای پدافندی را در مقابل دشمن راه اندازی کردند.
صبح روز دوشنبه سی و یکم شهریور 1359 بود. ابراهیم و برادرش را دیدیم مشغول اثاث کشی بودند.
چند ماه از پیروزی انقلاب گذشت. یکی از دوستان به من گفت: فردا با ابراهیم بروید سازمان تربیت بدنی، آقای داودی(رئیس سازمان) با شما کار دارند!
در زندگی بسیاری از بزرگان ترک گناهی بزرگ دیده می شود. این کار باعث رشد سریع معنوی آنان می گردد. این کنترل نفس بیشتر در شهوات جنسی است. حتی در مورد داستان حضرت یوسف (ع) خداوند می فرماید: «هر کس تقوا پیشه کند
اوایل بهمن بود. با هماهنگی انجام شده ، مسئولیت یکی از تیم های حفاظت حضرت امام (ره) به ما سپرده شد.
ابراهیم از دوران کودکی عشق و ارادت خاصی به امام خمینی (ره) داشت.
هرچه بزرگتر می شد این علاقه نیز بیشتر می شد. تا اینکه در سال های قبل از انقلاب به اوج خود رسید.
سال های آخر، قبل از انقلاب بود. ابراهیم به جز رفتن به بازار مشغول فعالیت دیگری بود.
تقریبا کسی از آن خبر نداشت. خودش هم چیزی نمی گفت. اما کاملا رفتار و اخلاقش عوض شده بود.
ابراهیم در یکی از مغاز های بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم!
دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.جلوی یک مغازه،کارتن ها را روی زمین گذاشت.
باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیر مرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند.
همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمرد ها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
مسابقات قهرمانی باشگاه در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم جایزه نقدی می گرفت هم به انتخابی کشور می رفت. ابراهیم در اوج آمادگی بود هرکس یک مسابقه از او می دید این مطلب را تایید می کرد. مربیان می گفتند امسال در 74 کیلو کسی حریف ابراهیم نیست.