«بندگان خانواده من هستند پس محبوب ترین افراد نزد من کسانی هستند که نسبت به آن ها مهربان تر و رفع حوائج آن ها بیشتر کوشش کنند»
عجیب بود! جمعیت زیادی در ابتدای شهید سعید جمع شده بودند. با ابراهیم رفتیم جلو، پرسیدم: چی شده!؟
«بندگان خانواده من هستند پس محبوب ترین افراد نزد من کسانی هستند که نسبت به آن ها مهربان تر و رفع حوائج آن ها بیشتر کوشش کنند»
عجیب بود! جمعیت زیادی در ابتدای شهید سعید جمع شده بودند. با ابراهیم رفتیم جلو، پرسیدم: چی شده!؟
چند ماه از پیروزی انقلاب گذشت. یکی از دوستان به من گفت: فردا با ابراهیم بروید سازمان تربیت بدنی، آقای داودی(رئیس سازمان) با شما کار دارند!
در زندگی بسیاری از بزرگان ترک گناهی بزرگ دیده می شود. این کار باعث رشد سریع معنوی آنان می گردد. این کنترل نفس بیشتر در شهوات جنسی است. حتی در مورد داستان حضرت یوسف (ع) خداوند می فرماید: «هر کس تقوا پیشه کند
اوایل بهمن بود. با هماهنگی انجام شده ، مسئولیت یکی از تیم های حفاظت حضرت امام (ره) به ما سپرده شد.
صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال ابراهیم. با موتور به همان جلسه مذهبی رفتیم.اطراف ژاله (شهدا).
ابراهیم از دوران کودکی عشق و ارادت خاصی به امام خمینی (ره) داشت.
هرچه بزرگتر می شد این علاقه نیز بیشتر می شد. تا اینکه در سال های قبل از انقلاب به اوج خود رسید.
عصر یکی از روز ها بود. ابراهیم از سر کار به خانه می آمد. وقتی وارد کوچه شد برای یک لحظه نگاهش به پسر همسایه افتاد.
با دختری جوان مشغول صحبت بود. پسر ، تا ابراهیم را دید بلا فاصله از دختر خداحافظی کرد و رفت!
سال های آخر، قبل از انقلاب بود. ابراهیم به جز رفتن به بازار مشغول فعالیت دیگری بود.
تقریبا کسی از آن خبر نداشت. خودش هم چیزی نمی گفت. اما کاملا رفتار و اخلاقش عوض شده بود.
ابراهیم در یکی از مغاز های بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم!
دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.جلوی یک مغازه،کارتن ها را روی زمین گذاشت.
باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیر مرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند.
همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمرد ها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.